عباس عبدی در یادداشتی با عنوان «مهمترین شاخص قدرت» در روزنامه اعتماد نوشت: مهمترین شاخص قدرت یک جامعه یا دولت یا حتی یک فرد و مدیر در چیست؟ بهطور طبیعی توان اقتصادی ـ نظامی، امنیتی، سیاسی و فرهنگی از اجزای این شاخص هستند، ولی اگر بتوان یک شاخص را برجستهتر کرد، آن کدام است؟ در پاسخ باید گفت، آزادی نقد و اندیشه. البته جوامع و افرادی هستند که بدون این شاخص نیز قدرتمند هستند، ولی واقعیت آن است که این قدرت هر چه باشد پایدار نیست.
نمونه آن اتحاد جماهیر شوروی است. چه کسی فکر میکرد آن ابرقدرتی که از هزاران کیلومتر مرزهایش چنان مواظبت میشد که موجودی از آن عبور نمیکرد، قویترین بمب اتمی جهان را منفجر کرد، دستگاههای جاسوسی آن در همه جا نفوذ داشتند، ولی در نهایت در چشم بر هم زدنی فروپاشید، آن هم به دست یک عضو برجسته حزب کمونیست که همیشه مست و لایعقل بود و دچار چنان خفتی شد که در سفر به ایالات متحده مضحکه دست امریکاییها شد. البته آزادی صفر و یک نیست، به همین علت نیز وضعیت چین متفاوت از شوروی است. ولی چین هم اگر نتواند این مشکل را به نحو شایسته حل کند، دیر یا زود دچار بحران میشود. هر چند چینیها حدی از آزادیهای عمومی و نیز گفتوگو در معادلات درون حزبی را رعایت میکنند که آنها را متفاوت از سایر کشورهای مشابه کرده است.
چرا آزادی شاخص و نماد قدرت است؟ پیش از توضیح باید متذکر شد که آزادی هم مثل همه امور دیگر عوارض مثبت و منفی دارد. بنابراین اگر از آن دفاع میشود مطلقا به معنای نادیده گرفتن عوارض منفی و سوءاستفادههایی که از آن میشود، نیست همچنانکه رژیم نازی آلمان با تکیه به آزادی بر حکومت مستولی شد. هماکنون نیز سوءاستفادههای فراوانی از آزادی میشود. قدری از این عوارض منفی را با شیوههای قانونی و مدنی میتوان حل کرد یا کاهش داد، ولی نمیتوان مانع همه موارد منفی شد.
پس چرا باید از آن دفاع کرد؟ به چند دلیل روشن. اول اینکه موازنه سود و زیان قطعی و احتمالی آن با هیچ موضوع دیگری قابل مقایسه نیست. اگر هر فرد یا حکومتی خیر مردمش را بخواهد و آن را از طریق علم و دانش و اخلاق پیش ببرد، پس قادر است که در یک رابطه آزاد موافقت اکثریت جامعه را با خود به دست آورد. آزادی موجب میشود که فضای سیاست و قدرت رقابتی شود و گروههای رقیب همواره از نقاط قوت یکدیگر الگوبرداری و نقاط ضعف را جبران و اصلاح کنند.
دوم؛ قدرت در چنین ساختاری مبتنی بر جلب توافق دیگران و حمایت آنان است و ناشی از ترس و قدرت مادی نیست. این نوع قدرت پایداری زیادی دارد. در این ساختار افراد همان هستند که هستند، نیازی به تغییرات بزرگ و انقلابی ندارند و این به معنای پایداری جامعه و قدرت است. در این نوع ساختارها هر نهادی استقلال نسبی خود را دارد و از این رو فروپاشی رخ نمیدهد و مثل حکومتهای بسته نیست که نهادها واجد استقلال نیستند و اگر اتفاقی برای ارکان قدرت بیفتد، بقیه نهادها دومینووار نیز سقوط میکنند.
در فضای آزاد صاحبان قدرت مسوولیتپذیر میشوند و متوجه هستند که هر کاری را نباید انجام دهند و هر حرفی را نباید بزنند. هنگامی که آزادی نباشد صاحبان قدرت و اصولا هر فرد دیگری در فضای غیرمسوولانه و غیرشفاف و غیرپاسخگو رفتار میکند و این برای هر انسان و نهادی خطرناک است و عامل سقوط آن خواهد شد. در واقع فقدان آزادی محصول ضعف و ناتوانی است که با حذف آزادی میخواهد این واقعیت دیده نشود.
آزادی سازوکار خوداصلاحی را در فرد، نهاد یا حکومت تامین میکند، زیرا فقط در فضای آزاد است که امکان دیده شدن ضعف و نقد آن فراهم میشود و چون این اتفاق میافتد، ضعفها در مراحل اولیه یا در مرحله قابل بازگشت برملا و اصلاح میشوند. آزادی به مثابه قدرت میتواند عامل خودترمیمی باشد و این علت مهم دیگر در دفاع از آزادی است. برخلاف تصور عدهای که آزادی را منشا تشدید اختلافات میدانند، قدرت ایجاد تفاهم آن بیشتر از انشقاق و اختلاف است.
با این توضیحات اگر فقط یک دلیل برای ضعف مدیریت فعلی بخواهیم ارایه کنیم، همان رویکرد آنان در ضعف دسترسی به اطلاعات عمومی، نقد و اظهارنظر آزاد و توقع نابجا داشتن از رسانههاست. برای همه این موارد میتوان شواهد کافی ارایه کرد. برای نمونه ماههاست که اطلاعات ثبت احوال فقط هر دو ماه یک بار در حد چند عدد و رقم کلی و محدود منتشر میشود یا انجام و انتشار نظرسنجیها عملا منتفی شده است. اگر هم انجام شود، منتشر نمیشود یا فاقد اعتبار کافی است یا اقدامات یکسال گذشته و پیش از آن در محدود کردن مطبوعات از طریق ارایه شکایات فراوان از نهادهای بیربط با موضوع یا نامهای که اخیرا از وزارتخانهها خواسته از مطبوعات شکایت کنند، در حالی که میتوانند پاسخ دهند و پاسخهای آنان نیز منتشر میشود. همه اینها حکایت از فقدان قدرت میکند.
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟